به باور اغلب صاحبنظرانیکه با تصمیمگیری، سیاستگذاری، و برنامهریزی راهبردی سروکار دارند، دنیای امروز با دو ویژگیِ به غایت کلیدیِ “تغییرات شتابانه” و “پیچیدگی فزاینده” توصیف میشود و [۶] خاستگاه و آثار و پیامدهای اجتماعی این دو ویژگی را در ادامه بررسی خواهیم کرد (انشاءالله). آنچه در این لحظه میخواهیم به آن بپردازیم، معرفی مفهومی است که از ترکیب دو ویژگی بالا حاصل میشود: جهان یا محیط رَپلکس (RAPLEX). رپلکس اصطلاحی است که از آمیزش دو واژهی بیگانهی Rapid(به معنای سریع و پویا) و Complexity(به معنای پیچیدگی) به دست میآید؛ و به جهان یا محیطی اشاره دارد که با دو ویژگی یادشده در بالا توصیف میشود.
زمانی که از وجود یک محیط رپلکس در پیرامون دولتها، سازمانها، و کسبوکارها (شرکتهای تجاری) سخن میگوئیم، به محیطی اشاره میکنیم که بر اثر دو نیرو یا پیشران اجتماعی کلیدی شکل میگیرد: تغییرات شتابانه و پیچیدگی فزاینده. بسیار بعید به نظر میرسد که دولتها، سازمانها، کسبوکارها، و حتا خانوادهها و افراد، در دنیای امروز بتوانند بدون درک عمیق این دو ویژگی و پیامدهای حیاتی آنها تصمیمهای درستی بگیرند، و سیاستها و راهبردهای درستی را اتخاذ کنند. ما به ویژه لازم میدانیم بر مفهوم تغییرات شتابانه و خاستگاه و دلالتهای کلیدی آن تمرکز کنیم و آن را مدخلی برای ورود به بحث خود قرار دهیم.
عبارت تغییرات شتابانه بر دگرگونیهای پرشتاب و فزاینده در همهی جوانب زندگیِ فردی و اجتماعیِ نوع بشر دلالت دارد. تغییرات شتابانه از دنیایی متلاطم و با کمی مبالغه، از دنیایی آشوبناک حکایت دارد و یادآور ضربالمثل معروف ما است که “هر دم از این باغ بری میرسد …”.با این تفاوت که آنچه از این تغییرات حاصل نوع بشر و جوامع بشری میشود، همیشه “ثمر” مطبوع نیست، گاه “خطر”های مهلکی است که بنیادهای زندگی اجتماعی را در هم میکوبد. نوع انسان در طول تاریخ همیشه با مفهوم تغییر (دگرگونی) آشنا بوده، اما تا پیش از شکلگیری انقلاب صنعتی در نیمهی دوم قرن هجدهم، که اختراع ماشین بخار در سال ۱۷۵۰م نماد آن است، هیچگاه تغییر را به مثابهی یکی از چند ویژگی کلیدی توصیفکنندهی دنیای خود ندیده است. به یقین جامعهی بشری تغییر میکرد، اما بسیار کند و بطئی، تا جایی که عامهی مردم زندگی خود را در ثبات کامل و پایدار میدیدند، و بحث دربارهی تغییر از موضوعاتی بود که صرفاً میتوانست برای محافل فلسفی و حکمی دنیای سنتی، آنهم در حوزههای خاص و محدود، معنا و مفهوم داشته باشد. مثلاً یکی از فلاسفه مشهور دنیای باستان بود که تغییر را درک، و دنیا را به رودخانهای جاری تشبیه کرد که هرگز نمیتوان دو بار در آنها پا نهاد (و به بیان دیگر آن را تجربه کرد). و بعدها باید چشم باطنگشودهای چون حافظ یافت میشد تا همآوا با وی و از سر تأسف، احساس خود را این چنین بسراید:
بر سر جوی نشین و گذر عمر ببینکین اشارت ز جهان گذران ما را بس!
و یا اندیشمند شوریدهای چون مولوی، که گویی در آینهی جهان ما چیزی جز تغییر و پویایی نمیدیده:
این جهان نو میشود هر دم و مابیخبر از نوشدن اندر بقا!
ـ مثنوی معنوی
مفید است یادآوری این نکته حکیمانه که آدمی گاه رویکردی “اکتشافی” به تغییر دارد، به این معنا که میکوشد تا وجود تغییر را به مثابهی یک واقعیت دریابد. و آثار و پیامدهای احتمالی آن را در مقام یک ناظر بیطرف برای دیگران روایت کند. و گاه رویکردی “هنجاری” به تغییر دارد، به این معنا که یک ناظر یا راوی صرفاً منفعل نیست، بلکه تغییر را بر پایهی ارزشهای خود قضاوت میکند؛ و در نتیجه برخی تغییرات را خیر و مثبت و برخی دیگر را شر و منفی میبینید، و از دیگران میخواهد تا حسب تکلیف الهی و یا انسانی خود، به استقبال تغییرات مثبت بروند و در برابر تغییرات منفی بایستند. به طور مشخص میتوانیم گفت که رویکرد هنجاری به دنبال “تغییرات طراحیشده” و لاجرم مطلوب است. رویکرد غربیان به تغییر، نوعاً اکتشافی و رویکرد شرقیان به تغییر ـ که حافظ و مولوی را میتوان نماد بینش شرق تصور کرد ـ نوعاً هنجاری است.
به بحث خود بازگردیم. تغییری که ما اکنون از آن صحبت میکنیم، یک پدیدهی عصری (جدید) و از پیامدهای انقلاب صنعتی است. این نوع تغییر، که ویژگی عینی و ملموس دنیای جدید (مدرن و پسامدرن) است، قبل از هر چیز ریشه در اکتشافات و اختراعات علمی و فنی دارد که مشخصهی موج دومتطور جامعهی بشری (یا عصر صنعتی) است. از آغاز انقلاب صنعتی به این سو، که تاکنون ملازم با دو انقلاب در گسترهی علم و فناوری بوده، و هماکنون زمینه برای انقلاب سوم با عنوان “فناوریهای همگرا” نیز فراهم شده است، [۵] بشر شاهد پیشرفتهای گوناگون و هر دم فزایندهای در گسترهی علم و فناوری بوده است.
در طول نزدیک به سه قرنی که از پیدایش انقلاب صنعتی میگذرد، پیشرفتهای علم و فناوری دگرگونیهای گسترده و عمیقی را در شیوهی زندگی بشر پدید آوردهاند، تا جایی که اگر مردگان عصر کشاورزی بتوانند امروز به زندگی بازگردند، قطعاً زمین را نخواهند شناخت، و احساس خواهند کرد که در سیارهی ناشناختهای به دنیا آمدهاند. شیوهی زندگی ما در جهان امروزشباهتی به زندگی در عصر کشاورزی ندارد.
نکتهی بسیار مهمی که در این جا باید یادآور شویماین است که “شیوهی زندگی” هر ملت، که از طرز حکومت تا طرز دفاع و جنگ، و از طرز تولید نیازمندیهایی مانند غذا، پوشاک، مسکن و الخ تا شیوهی خوردن، پوشیدن، و سکونت آن ملت و حتا طرز مواجهه آن با مشکلات و چالشهای فردی و اجتماعی را در بر میگیرد، دقیقاً فرهنگ آن ملت را نشان میدهد. بنابراین، جای تعجب نیست که یکی از تعاریف مشهور فرهنگ برای هر ملت، “شیوهی زندگی آن” باشد. در نتیجه، کاری که تغییرات علم و فناوری با ملتها میکند، اساساً تغییر فرهنگ آنهاست. به دلیل ارزش و اهمیت حیاتی فرهنگ برای هر ملت، تغییر فرهنگی چیزی نیست که ملتها بتوانند به سادگی از کنار آن بگذرند. این یک مسالهی راهبردی است و آنها که به حوزهی امنیت ملی علاقه دارند، نیک میدانند که حفظ فرهنگ ملی ما به مثابهی “شیوهی زندگی ما”، یکی از سه رکن اساسی امنیت ملی ما و هر ملت و جامعهی دیگری را تشکیل می دهد.